و برف و برف و برف و برف

ساخت وبلاگ
یه جوری باشید که ته هرچیزی اگه درست هم نشد بگین من همه تلاشمو کردم، من همه کاری که برای رسیدن به اون اتفاق یا برای درست شدن اون رابطه یا برای پاره نشدن اون نخی که بینمون بود کردم.من همه همه خودمو گذاشتم براش .. و یاد بگیرید که اگه نشد دستمون و باز کنیم و دیگه اضافی براش تلاش نکنیم ،چشممون و باز کنیم و ببینیم دنیای اطرافمون رو ،یاد بگیریم مرز اخرین زور و رها کردن کجاست ! 

یک وقت هایی بعد از نشدن ها پافشاری الکی فقط خودمون و اذیت میکنه....

و برف و برف و برف و برف...
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

ميدوني عشق فرامووش شده من

تنها جايي كه تورو مهربون مثل قبل يادم مياره ترمينال

دقيقا همين جاجلو در سرويس زنونه

هنوز نگاهتو يادمه هنوز از ذهنم نرفته

هنوز چشمو كه ببندم ميتونم تصورت كنم

ديگه هيچ جاي ديگه اي ازت يادم نمياد 

كمرنگ شدي ولي هنوز اينجا زنده اي

انگار يه تيكه از قلبم هنوز اينجاست

و برف و برف و برف و برف...
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

عشقق در لحظه پدید میاد دوست داشتن در امتداد زمان این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است عشق معیار ها رو در هم میریزه دوست داشتن بر پایه معیار ها بنا میشه عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشه دوست و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

حواسم پرت ادم های پیاده شهر بود  به بودنشان کنار هم  به انهایی که دستهایشان محکم به هم گره خورده بود ان هایی که با فاصله کنار هم قدم میزدند  ان هایی که لبخندشان دل هر رهگذری را  محو دنیای قشنگشان میکر و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

دلم میخواد ارت فرار کنم 

از همه اون احساس عذابی که تو بودنت داشتم

خاطرات نمیمیرن اما باید خاطره بمونن 

سمتم نیا بزار تو خاطراتم اروم بمونی 

من اینی که هستم این حالی که دارم و دوست دارم

نمیخوام و نمیزارم هیچ کس خرابش کنه حتی تو

نمیخوام هیچ مردی به اسم عشق پاشو تو زندگیم بزاره و محدودم کنه اسیرم کنه دنیامو اشفته کنه 

من اینجا دارم نفس میکشم 

و برف و برف و برف و برف...
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

بابا لنگ دراز عزیزم  این روزها اصلا روز های خوبی نیست روزهایی که من گیج و مبهوت نظاره گر اطرافم هستم و نه از ادم ها نه از اتفاقات نمیتونم سر در بیارمبابا لنگ دراز عزیزم احساس میکنم از یه کره دیگه این و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

نگران من نباش...همه چیز روبه راه است...و من فهمیده ام بدون تو هم میشود زندگی کرد...حسابی جایت خالیست که ببینیدختر احساساتی و عاشق پیشه ی آن روزها مردی شده برای خودش!که هر روز صبح با عجله فقط دست و روی و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

آدم های زیادی را دیده ام که خسته اند خیلی خسته اند خسته چشم باز میکنند و کوله بار خستگی دیروز را روی دوششان میگذارند و ساعتها در راه اند  اینقدر خسته اند که راهشان هم با اتوبوس سواری ولیعصر و صدای جوی و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

مدت های زیادیه مثل بچگی ارزو نکردم 

ارزو از ته دل 

که پولهامو بندازم تو قلک که بهش برسم 

اما امروز ارزو کردم 

یه ارزوی بزرگ

دقیقا شکل ارزوهای بچگیم

من یه تویوتا لندکروز کابین دار ارزو کردم که تو کابینش و قفسه و مبل بچینم و بشه خونه سیارم

میدونم که میخرمت به همین زودی ها.....

و برف و برف و برف و برف...
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت: 12:44

دنیا مثل مادرت نیستکه ظهر سرش داد بزنىو شب برای شام صدات کنهدنیا ولت میکنه تا از گشنگى بمیرى...! این متن منو برد به سالهای دور به وقتی که سر مامانم داد میزدم و با اصرار مجبورم میکرد غذا بخورم من مامان مهربونی نداشتم یعنی شاید تو دلش مهربون بود اما هیچ وقت نشون نمیداد و من همیشه ارزوی مادری و داشتم که محبتش و نشون بده  همین شد که من به شدت بابایی شدم  مامانم و دوست دارم اما خیلی ازش دورم خیلی تنهام خیلی خیلی دورم.... ولی الان که سر کار به طور غیر قابل تصوری همه بدنم درد میکنه و دارم از درد نابود میشم به شدت دلم مامانمو میخواد  سری قبل که مریض شدم مامانم پیشم بود وقتی رفتم خونه و دیدم برام اش برنج پخته انگار دنیا رو بهم دادن و اون روز تازه فهمیدم اش برنج خیلی خوشمزه است. مامان غریبه من دلم برات تنگ شده + نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:25  توسط باران  |  و برف و برف و برف و برف...ادامه مطلب
ما را در سایت و برف و برف و برف و برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrebibaran بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 3:03